دعای 27 (مرزداران) -جلسه سوم
ِبسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
جلسه سوم از دعای بیست و هفتم صحیفه سجادیه
( دعا برای مرز داران )
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ، وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ، وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ، وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِيهَا مِنْ مَسَاكِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَ الْحُورِ الْحِسَانِ وَ الْأَنْهَارِ الْمُطَّرِدَةِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَةِ وَ الْأَشْجَارِ الْمُتَدَلِّيَةِ بِصُنُوفِ الثَّمَرِ حَتَّى لَا يَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْإِدْبَارِ، وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ.
خدايا، بر محمد و خاندانش درود فرست و به مرزبانان آنچه را نميشناسند بشناسان، و آنچه را نميدانند بياموز، و چشم دلشان را بدانچه نميبينند بينا ساز. خدايا، بر محمد و خاندانش درود فرست، و چون با دشمن رو به رو شوند، ياد اين دنياي پر نيرنگِ فريبنده را از خاطر آنان ببَر و انديشهي مال فتنه انگيز را از دلهايشان بزداي، بهشت را پيش چشم ايشان تجسّم بخش و آن خانههاي جاويد و جاهاي نيكوي و سيه چشمانِ خوب روي و جويهاي سرشار از نوشيدنيهاي مختلف و درختان گرانبار از ميوههاي گوناگون كه براي آنان مهيّا كردهاي به ايشان بنماي، تا هيچ يك آهنگِ پشت كردن به دشمن نكنند و انديشهي گريختن از هماورد خود را در سر نپرورند.
جلسهی سوّم از دُعای بیست و هفتم صحیفه سجادیه پیرامون مرز داران؛ در جلسه گذشته داشتیم وَاعْضُد ْهُمْ بِالنَّصْرِ، وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِي الْمَكْرِ اشاره ی به اینکه خدایا؛ اگر اینها در برابر دشمن قرار گرفتند کمکشان کن وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ پشتیبانیشان کن به نصر وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ اینها را به صبر؛ اعانت کن، یعنی صبر مایه کمک شما است؛ و نه چیزی که تکلیف اضافهای است بر آن کاری که شما میخواهید انجام دهید. توجه بفرمایید؛ صبر به عنوان حاشیه کار [که بالاخره یک اتفاقی افتاده و باید کاری بکنیم و حالا صبر باید کرد؛ و پیامد این اتفاق این است که صبر بکنیم] نیست. عرض بنده در این قسمت از دُعا که برای جلسه گذشته است؛ این است – دقت بفرمایید؛ اتفاقی افتاده، ما در گیر یک مسئلهای شدیم، این کار به ناچار یک حاشیهای - یک لوازمی و یک پیامدی داشته به نام صبر، این دیدگاهی است که ما معمولاً داریم! اما اینجا مسئله طور دیگری است؛ که نشان میدهد ما چقدر با اصلِ مطلب فاصله داریم.
وقتی عرض میکند وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ یعنی صبر، حاشیه این کار - پیامد این کار و یا اتفاق ناخودآگاه این کار نیست، این [وَأَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ] مایه کمک ما؛ برای این کار است. صبر، خودش فی نفسه ابزاری است که ما را کمک میکند، و این فرهنگی است که مُنطبق با قرآنِکریم است، که به آن توجه نمیشود!.
مثال: بنده در حال انجام کاری هستم، میگوید: حالا صبر کن، یعنی که چارهای نیست! و حاشیه کار این استکه باید صبر کرد. [شما وقتی از یک کوه بالا میروید، ناخودآگاه و به علتِ فعالیتتان عرق میریزید]، آیا صبر هم چیزی است که از این فرآیند به دست می آید؟ خیر - قرآنِکریم میفرماید: وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ (سوره بقره – آیه45) استعانت کنید، یعنی اصلاً شما صبر را به عنوان یک چیزی میگیرید که؛ از این برای انجام کار استفاده کنید، نه اینکه حادثه باعث شده؛ صبر ایجاد شود،
این دو مطلب کاملاً متفاوت است، امام سجاد(ع) هم؛ از همان ماده اسْتَعِينُواْ استفاده فرمودند. بنده الآن در حال انجام حرکتی هستم؛ ناخودآگاهِ این حرکت؛ این است - که چهار نفر دورش جمع هستند و اتفاقی است؛ [که افتاده]، اما یک وقت؛ بنده چند نفر را جمع میکنم؛ برای این حرکت، این اعانت میشود، صبر؛ اعانت ما در کار است، و ما استعانت از صبر میکنیم؛ که کار را انجام دهیم، نه اینکه پیش آمدی است؛ که در بین اتفاق به وجود میآید، این عرضِ بنده خیلی مهم است، اصلاً نگاه را عوض میکند، وقتی نگاه را عوض کرد؛ خیلی از حاشیههایی که ما در مفهوم صبر و تحمل داریم و اینها را با هم قاطی میکنیم تغییر میکند. میگویند چرا باید صبر کرد؟ آدم باید فعال باشد. بله ما هم؛ همین را میگوییم، بنده قدیمها که صحبتی داشتم؛ میگفتم: صبر فعال، و صبر انفعالی، این مباحثِ که عرض میشود؛ صبر انفعالی است، صبر فعال نیست، صبر فعال برای خودش داستان مفصلی دارد. این مطلب از جلسه گذشته مانده بود؛ که عرض شد.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ،
خدایا این کسانی که در مرزها هستند و دفاع از مرز مسلمین میکنند عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ آن چیزهایی را که شناخت ندارند و معرفت ندارند به آنها بده، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ چیزی را که نمی دانند به ایشان بگو تا یاد بگیرند، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ آن چیزی را که نمیبینند؛ ببینند.
ممکن است ما هر سهی اینها را یک مطلب در نظر بگیریم، اما هر کدام از اینها جای خاص خودش را دارد، بَصِّرْهُمْ، خیلی چیزها از چشم آدم پنهان است! یعنی نکات ریزی است که از چشم ما پنهان است و ربطی ندارد که شما علم دارید؛ معرفت دارید، و یا ندارید!
و عرفهم ما یجهلون ، در اینجا علم را در برابر جهل نیاورده، چنانچه در روایات ما هم؛ علم را دربرابر جهل نیاورده است، در برابر ما لاَ يَعْلَمُونَ است. آن چیزی که در برابر جهل آمده؛ معرفت است، یعنی بنده ممکن است دکترا داشته باشم - اجتهاد داشته باشم - متخصص فلان موضوع باشم؛ اما جاهل هستم! شما دکترای فیزیک را دارید؛ خبلاَ يَعْلَمُونَ در فیزیک نیستید، اما این با جاهل فرق میکند! بنده دکترای میکروب شناسی دارم در میکروب شناسی لاَ يَعْلَمُونَ نیستم؛ اما ممکن است جاهل باشم!، [در روایات ما «علم» در برابر «جهل» نیامده؛ بلکه «معرفت» (و یا عقل) در برابر «جهل» آمده است]، لذا کسانی که در قدیم مُحدّث بودند؛ سعی کرده بودند بر اساس طبقه بندی روایات؛ دسته بندی کنند. مثلاً شما نگاه کنید مرحوم کلینی کتاب العقل و الجهل دارد، [نه کتاب العلم و الجهل] چون میگفتند ممکن است؛ یک نفر علم داشه باشد؛ اما جاهل باشد! و اینها متقابل هم نیستند.
عزیزان دقت داشته باشند؛ شرح این دُعا را بنده در حدّ عمومی عرض میکنم؛ تا انشاءالله اطلاعات عمومی خودمان را افزایش دهیم، اما برای کسانی که اهل قضیه هستند؛ این دُعا هر کلمهاش؛ نکتهای استکه؛ از سواد بنده، و از حوصله شما خارج است.
در قضیه درگیری بین جبهه مسلمین و غیر مسلمین؛ فرق معرفت ، علم و بصیرت چیست؟ اینها نکات ریزی است که در جای خودش بحث میشود، بنده تنها کلی عرض میکنم.
یک سری چیزها از چشم شما پنهان است؛ اما شما جاهل نیستید، چرا که به آنهامعرفت دارید؛ در حالی که ممکن است به آنها علم نداشته باشید. خیلی از اصحاب پیغمبر(ص) معرفت را داشتند؛ اما علم ایشان کم بود، خیلی ها ممکن است علم شان خوب بوده؛ اما معرفت ایشان کم بوده است.
اصحاب امیرالمومنین (ع) هر کدام در یک وادی ممتاز بودند، یک نفر علمَش بیشتر از معرفتَش بود؛ و یک نفر معرفتَش بیشتر از علمَش بود.
حالا این آدمی که میخواهد در مرز مسلمین برود، و از اسلام دفاع کند؛ هر سهی اینها را لازم دارد، در غیر این صورت یک جایی [چپ] میکند، هَلَکَ و أَهلَک یعنی هم خودش هلاک میشود و هم هلاک میکند، همان جایی که میخواهد دفاع کند؛ ضربه میزند! در کُلِ عالم اسلام خیلیها واقعاً صادقانه میخواهند دفاع از دین و دینداری بکنند، اما؛ معرفت کافی ندارند، ابصار لازم را ندارند، علم کافی ندارند، بنابراین؛ این کافی نیست که شما میخواهید دفاع کنید!، اگر این سه مطلب را نداشته باشید؛ نمیتوانید به این درجه برسید!
یکی از رموزی که ما در جای خودش بحث میکنیم؛ این است که ما معتقدیم در دوران غیبت و یا در دوران ظهور بدون اِذن امام معصوم نباید جهاد کرد؛ این بحث معرفت است. جغرافیا افزایش پیدا میکند اما چه حاشیههایی خواهد داشت؟ چه حوادثی درپی خواهد داشت؟ این افرادی که در این مسیر کشته میشوند [چه از این طرف؛ چه از آن طرف] حکم ایشان چیست؟ در قضایای دوران اول؛ درزمانی که امیرالمومنین(ع) ظاهرا خلیفه نبودند، بعضیها را امیرالمومنین(ع) اِذن دادند؛ چرا که اِذن ایشان تعیین کننده است.
دیدید بعضیها میگویند: آقا چطور یک خط میخوانی این دو نفر به هم محرم می شوند!؟ نمیدانند که این یک خط نیست؛ یک پالس است که به عالم بالا رفته و از آنجا مجوز را گرفته و به پایین آمده است!، شما عقدی که میخوانید، بالا می رود و آنجا اتفاقاتی میافتد و پایین میآید و آن دو نفری که تا لحظهای قبل به هم نامحرم بودند تماماً به هم محرم میشوند؛ این یک اتفاق است که در عالم بالا است، لذا قرآنِکریم در باب مِهر میفرماید: این هدیهی است که خداوند(جل و علا) به آن زن داده است.
عرض بنده این است: ما نوع نگاه هایمان فوق العاده ظاهری است! همه چیز را ظاهری نگاه میکنیم و نمیدانیم در روحِ قضیه چیز دیگری است.
یک نفر خدمت امیرالمومنین(ع) رسید و عرض کرد: بنده چند وقتی است معدهام و دلم درد میکند؛ هر کاری میکنم خوب نمیشود!، حضرت فرمود: برو اگر همسرت با طیب خاطر [نه با زور] از مهریه خودش به تو می بخشد؛ با آن عسل بخر و زیر باران بگذار و ... بخور خوب خواهی شد، او رفت و این کار را کرد و آمد خدمتِ ایشان عرض کرد: خوب شدم؛ حالا بفرمایید داستان چه بود؟ حضرت فرمودند: خداوند(جل و علا) در قرآنِکریم فرموده: وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا (سوره فرقان – آیه 48)و عسل را فرمود: شفا است؛ در مورد مهریه هم فرمود:که فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا (سوره نساء – آیه4) اگر همسران با طیب خاطر به شما ببخشند بخورید آن را هَنِيئًا مَّرِيئًا (1)
امیرالمومنین(ع) برخی از اوقات در وصف اصحاب نزدیکِ خودشان که از دنیا رفته بودند میفرمودند: اینها کجا هستند؟ بعضیها دنبال چیز دیگری بودند! بعضیها هم آدم های سُست اراده بودند! گاهی مواقع امیرالمومنین(ع)می فرمودند: ایکاش شما مثل اصحاب معاویه بودید!!! در مورد اصحاب خاص میفرمایند: حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَی أَسْیافِهمْ- بینشهاشان را بر شمشیرهایشان حمل میکردند، اینطور دفاع از دین و جهادِ در راه خدا(جل و علا) میکردند. بینشهایشان را بر شمشیرها حمل میکردند.
اگر دقت کرده باشید در زیارت قمر بنی هاشم(ع) هم داریم که؛ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ.
وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ دارید به جنگ می روید که در زمان معصوم است؛ یا دفاع که در هر زمانی هست و حتماً هم درگیری فیزیکی نیست، رفتید در معرض مقابله و مقاتله قرار گرفتید؛ دیدید که آنجا نان و حلوا خیر نمیکنند! یاد این میافتی که اگر برگردم میتوانم فلان کار و فلان کار را انجام دهم و... عرض میکند: خدایا یاد دنیای فریب کار را از ذهن اینها بردار. خیلی از شکستهایی که ما خوردیم برای همین است! به فکر دنیا بودیم! بنده و شما هم لحظه به لحظه در معرض این خطر هستیم؛ هرکس به نسبت خودش درگیر است و دنیای مکار و فریبکار نمیگذارد او به اصل مطلب برسد. چهقدر برای دین خودت وقت میگذاری؟ چهقدر برای آخرتت وقت میگذاری؟ همه میدانیم و باورمان هست که الان در این دنیا 70 یا 80 سال قرار است زندگی کنیم، اما آنطرف بی نهایت زندگی خواهیم کرد، به نسبت هم بخواهید بسنجید چهقدر برای اینطرف؛ کار می کنید؟ و چهقدر برای آنطرف کار میکنید؟.
وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ این خطورها در قلب ایشان میآید؛ فکر میکنند کاسبی و پول در این هست؛ خدایا قلب ایشان را از این خطورات را حفظ کن، مالِ فَتّان و فتنهگر را از ذهن های ایشان پاک کن، این هم از آن مواردی است که تا به حال ما را؛ زمین زده است! واِلا وضعمان بهتر از این میشد. در جنگ اُحد ما شگست خوردیم، چرا که فکر کردند جنگ تمام شده؛ هجوم آوردند برای تقسیم غنائم؛ تنگهای را که حضرت فرموده بودند؛ تا من نگفتم از آنجا تکان نخورید، رها کردند! و ما شکست خوردیم، عزیز ترینها را مانند؛ حمزه سیدالشهدا(ع) در آنجا از دست دادیم.
وَاجْعَلِ الْجَنَّةَ نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ اینها وقتی در درگیری قرار گرفتند باید انگیزه داشته باشند، بهشت را جلوی چشمانشان نشان بده، بعضیها با قلبشان بهشت را میدیدند. وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِيهَا مِنْ مَسَاكِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ نعمتهای بهشتی را به چشم ایشان بیاور، یکی از کارهایی که خداوند(جل و علا) برای مؤمنین میکند تصرفِ در ابصار است.
یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ به چشم دو برابر میدیدند، خداوند(جل و علا) تصرف در چشم ها میکرد و اینجا عرض میکند: اینها میبینند؛ آنوقت پشت سرشان را نمیبینند و فقط نگاهشان روبه جلو است؛ و برای رسیدن به جلو تلاش میکنند، اینجا و از درون این مطلب مشخص است اینطور نیستکه؛ تمامی کسانی که دارند برای خداوند(جل و علا) تلاش میکنند؛ بگویند ما بهشت را هم نمیخواهیم! خیر؛ این یک چیز طبیعی است و بهشت هم جلوهای از جلوات خداوند(جل و علا) است، که برای رسیدن به آن هیچ منعی وجود ندارد. بنده برای رسیدن به نعمت الهی میخواهم به جنگ بروم، بعضیها زیاد نور بالا میزنند! میگویند: ما فقط برای خدا میجنگیم! مگر تلاش برای رسیدن به بهشت برای غیر خداست؟ در این قسمتِ از دُعا عرض میکند: خدایا این کرامتها و حورالحسان - نهرهای جاری و انواع اشربه و میوهها؛ اینها به چشمانشان بیاور، حَتَّى لَا يَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْإِدْبَارِ تا اصلاً کسی انگیزه پشت کردن به جبهه را نداشته باشد؛ و دلش نیاید از اینطرف؛ به آنطرف برود،
وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍهیچ موقع به خودش نگوید فرار کنم و بروم. یکی از گناهان کبیره فرار از جنگ است، وقتی مسلمین با غیر مسلمین میجنگند؛ اگر شما فرار کنید گناه کبیره است، یک فرمایشی امیرالمومنین(ع) دارند به محمد حنفیه، وقتی ایشان پرچم را به دست محمد حنفیه دادند فرمودند: عَضَّ عَلَي نَاجِذِکَ دندانهایت را بفشار و محکم اَعِرِ اللهَ جُمجُمَتَکَ جمجمهات را به خداوند(جل و علا) بسپار، یعنی دیگر به این فکر نکن که زنده میمانم یا نمیمانم،إِرْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَي الْقَوْمِ آخر لشکر را را با چشمانت نشانه برو، اینها همه درس است.
وَاعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللهِ بدان که شما تلاش میکنید اما مفهومی به نام «نصر» از طرف خدا(جل و علا) است. توجه داشته باشید؛ [غلبه] با [نصر و فتح] فرق میکند. در قضیه عاشورا غلبه با یزید بود؛ اما فتح با ابی عبدالله(ع) بود. بدان که نصر از طرف خداوند(جل و علا) است؛ بنابراین اگر با توکل بر او جلو بروید؛ نصر از آنِ تواست، بعضی وقتها ممکن است ما غلبه داشته باشیم و دلِمان به این غلبه خوش باشد، اما در بطنِ آنکه نگاه میکنید میبینید نصر و فتح نیست!.
در قضیه صلح حُدَیبیه میبینید إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا (سوره فتح– آیه 1)یعنی فتح با ما بود و در قضیه عاشورا فتح با ما بود؛ و حال آنکه چیزی باقی نمانده بود در کربلا، و حسب ظاهر با خاک یکسان کردند!؛ اما فتح با ما بود و غلبه با یزید، قرآنِکریم میفرماید غلبه یک [چیز] فیزیکی است و معادلات ظاهری است.
غُلِبَتِ الرُّومُ*فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ*فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (سورةالرمآیاتِ:2 و3 و4 )
یک موقع اینها پیروز میشوند و یک موقع هم آنها، اینها پیروزیهای ظاهری است، اما فتح یک مطلبِ دراز مدت و ماندگار است. نصری که از جانب خدای متعال باشد وَاعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللهِ - اگر شما دقت کرده باشید اینجا همهاش بحث نکاتِ استراتژیک است اما در متن و بطنِ آن توحید است، یعنی از خداوند کریم خواسته است؛ و تنها یک مانیفست نداده که اگر میخواهید بجنگید باید اینکارها را بکنید...، همان مانیفستی که باید رعایت شود؛ از طرف خداوند (جل و علا) خواسته، یعنی اینکه شما بدانید؛ قدم به قدم که برمیدارید اگر تهی بشود از آن جنبه توحیدی قضیه؛ شما از حالا بدانید که باخته اید، مادامی که آن جوهره توحیدی و خدایی را نداشته باشد؛ خیلی دنبال نصر نباش، حتی اگر غلبه داشته باشد.
بنده عرضم را همینجا تمام کنم، اما به دلیل ورود به شب اول ماه رجب، و برای اینکه ما هم جزو این الرجبیون باشیم، یک التجائی به درگاه خداوند کریم داشته باشیم – فرمود: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ سوال میکنند این هلال های ماه چیست؟ قرآنِکریم کتاب زمین شناسی نیست؛ بگوید ماه از کجا آمده است و ....، پاسخ خداوند(جل و علا) این است - قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ بگو: برای آن است که مردم وقتِ کارهای خويش و زمان حج را بشناسند، و بر اساس آن تصمیم بگیرند.
قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ - دقت کنید ساعت که زنگ می زند میگوید؛ الان آزاد هستید و میتوانید بیایید، و نه تنها میتوانید بیایید! بلکه یک جاذبهای دارد شما را در این ماه میکشد. این الرجبیون؟
کجا هستند رجبیون؟ رجبیون چه هستند؟ رجب یک نهری است در بهشت، این الرجبیون یعنی چه کسانی حاضر هستند در این رودخانه بیفتند؟
در شط حادثات برون آی از لباس * که اول برهنگی است که شرط شناور است.(2)
حاضر هستید از رجبیون شوید؟ از همان اول هم تکلیف همه را مشخص کردند، از زبان ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) تکلیف روشن شده است، يا مَنْ اَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، امید داریم؛ رجا داریم، اصلاً در این دُعای رجبیه که تعقیبات نماز است، صحبت خوف اصلاً نیست و در صورتی که ما خوف و رجا را با هم قبول داریم؛ همین طور هم باید باشد. وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ،اگر یک مقدار؛ شر برسد؛ ما میگوییم از سخَطَتو در امان باشیم، يا مَنْ يُعْطِى الْكَثيرَ بِالْقَليلِ،اگر این نباشد که آدم خجالت میکشد از خدای متعال چیزی بخواهد؛ مگر چه کاری کردیم؟ دو رکعت نماز خواندیم و یا روزه گرفتیم! لذا گفتند: اگر کسی یک روز؛ را روزه بگیرد... عرض کرد نمی توانم روزه بگیرم، فرمود: به اندازه یک قرص نان صدقه بده.
در ماه رجب ذکر لااله الا الله و ذکر صلوات را بیشتر داشته باشید. اگر یک مقداری گوشتان را باز کنید خواهید شنید؛ امشب خداوند الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دنبال شما میگردد.
کجایی عَبد سرگردان کجایی چرا دائم کنی از ما جدایی
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ - این یک بار جدیدی نیست برای شما؛ یک امتیاز مثبتی است؛ که برای شما قرار دادیم،
گذشتم بارها از کرده هایت توهم گفتی که جبران مینمایی
نمک خوردی نمکدان را شکستی بیفزودی خطایی بر خطایی
بیا بار دگر رو سوی ما کن اگر چه روسیاه و پُر گناهی
خداوند ما را ببخشد به خاطر این بیتِ آخر؛ این الرجبیون
کشم ناز تو ای عبد گریزان خودم آید به سویت گر نیایی
الحَمدُلله الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتِمَسِكينَ بِوِلايَتِ اَميرَالمومِنين عَلي بُن اَبيطالِب(ع).
پی نوشت:
1 - حالا نروید زنانتان را مجبور کنید که از مهرشان به شما بدهند!! باید از روی طیب خاطر باشد! خداوند(جل و علا) پدر بنده را بیامرزد؛ ایشان تعریف میکرد: مادر یک بچهی شرور، که کارش دزدی و کیف قاپی و...بود یک روز به او گفت ننه من دارم از دنیا میروم؛ برو برای کفن و دفن من یک کفن حلال تهیه کن، پسر رفت و فردای آن روز یک کفن آورد و گفت این حلال است، مادر از او سؤال کرد چگونه این کفن را تهیه نمودی؟ پسر گفت: راستش یک پیر مردی را دیدم؛ عمامهای به سر داشت، من این عمامه را از سرش برداشتم؛ هر چه التماس کردم که این را لازم دارم گفت راضی نیستم، من هم آنقدر زدمش تا گفت حلال است و صدای حلال ، حلالش تا آسمان رفت!
عزیزان؛ حواستان باشد این طوری نباشد؛ باید با طیب خاطر باشد.
2- اثیرالدین اخسیكتی – شاعر